موج وبلاگی زیارت عاشورا را باز گردانیم

دو سالی می شود که نوای خوش زیارت عاشورای "حاج صادق" را از رادیو نمی شنویم .... اول ها فکر می کردیم قرار است از این به بعد صدای دیگر مداحان را بشنویم ...اما... نم نمک کاشف به عمل آمد که نه! مشکل حاج صادق نیست ... خود زیارت عاشوراست....


می گویند برای وحدت بین شیعه و سنی زین پس زیارت عاشورا پخش نخواهد شد!! می گویند شیعه سالهاست که درد دارد ... زجر دارد ... سوز دارد ... خب ... این سوز را در کنج خانه هامان .... دور هم ... دور از بقیه .... به نوا می نشینیم ... دیگر چه نیازی به در بلندگو کردن آن هست؟!!!!


عجب! ... چه دلیل یونسکو پسندی!!!!


شیعه ای که فریاد نمی زند! این همان چیزی نیست که دشمن می خواهد؟ این همان اسلام آمریکایی نیست؟

اولا در استانی مثل خوزستان کلا چند نفر اهل سنت زندگی می کند؟ - البته حتما قبول دارید که وهابی ها را نمی توان اهل سنت تلقی کرد ولذا نمی توان حرفی از وحدت با آنان به میان آورد! پس لطفا آنها را جزو آمار وارد نکنید!-


ثانیا ، اهل سنت حقیقی ایران ، خود از ارادتمندان اهل بیت و به ویژه حضرت ثارالله می باشند و مجلس عزای حسین(ع) را برپا می کنند .... پس .... مصداق لعن زیارت عاشورا نمی باشند.


هم ما شیعیان و هم اهل سنت هر دو خونخواه و عزادار سیدالشهداییم .... و هر دو از ته دل قاتلین دیروز و امروز اباعبدالله را لعنت می دهیم .... پس بهتر است نادانسته و خدای نکرده دانسته بلندگوی مجانی استکبار نشویم و حکمی ندهیم که "قاضی شریح" را روسپید کرده باشیم


پانوشت: مطلب فوق باز نشری بود از وبلاگ وزین شاهد. لطفا به این موج بپیوندید...

بدون شرح...

نظر شما چیه؟

یادش بخیر تابستون یکی از دوستان صمیمیم از تهران با خانوادش اومده بودن مشهد چند روزی خونمون موندنو کارایی که مشهد داشتنو انجام دادن و بعد از چند روز تصمیم گرفتن برگردن شهرشون. حدودا ساعت ۱۱ صبح بود که زدن به جاده و رفتن.

بعد از یک ساعت بهش زنگ زدم گفتم کجایی گفت حدودا ۵۰ کیلومتر از شهر خارج شدم و دارم میرم به طرف تهران و ان شاالله فردا به تهران می رسیم. منم بهش گفتم همین الان برگرد که کار مهمی باهات دارم.

گفت چه کار مهمیه مگه؟

گفتم خیلی مهمه تو فقط برگرد تا بهت بگم، گفت خب تلفنی بگو اخه هوا خیلی گرمه و حوصله برگشتن ندارم در ضمن تهران کارای مهمی دارم که باید بهشون فردا رسیدگی کنم.

منم گفتم نه نمیشه همین الان برگرد.

گفت خب بعدا بگو

منم پامو کرده بودم توی یه کفشو می گفتم نه نمیشه باید برگردی.

اون بی چاره هم توی اون هوای گرم با ماشین بدون کولرو مدل پایینش دوباره برگشت و اومد خونمون وقتی منو دید خیلی مشتاق بود که این کار بزرگ رو بهش بگم و منم با همه وجودم بهش گفتم: *دوستت دارم!*

ولی نمی دونم چرا مثل دیوونه ها نیگام کرد و با نهایت عصبانیت بهم گفت: همین؟

منم گفتم: آره!

گفت: تو که قبلا هم بهم اینو گفته بودی؟

گفتم خب الان رسمی تر گفتم دیگه! خیلی ناراحت شد که این همه راه کشوندمش تا فقط بهش بگم دوست دارم. خانوادش که می خواستن منو خفه کنن ولی باور کنید دوست داشتم جلوی همه بهش بگم دوست دارم.

واسه هرکسی این جریانو تعریف کردم بهم گفت: کارت اشتباه و از عقل به دور بوده

نظر شما چیه؟

اگه حقیقت و بخواید هیچ عقل سالمی اینو قبول نمی کنه که من این دوستم و خانوادشو توی این گرما اذیت کنم تا فقط بهش بگم دوست دارم

پس چطور حرف اهل سنت و باور کنیم که می گن پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در غدیر خم ۱۲۰ هزار نفر و توی صحرا و زیر نور افتاب سه روز نگه داشت و اخرش به حضرت علی علیه السلام فرمود:

علی جان من تو رو دوستدارم!!! و علي أبن أبي طالب دوست من است!

من که عقلم قبول نمی کنه...!


پانوشت: منبع این پست در دسترس نمی باشد...!