روز دهم...

عاشورا و حماسه حسینی از نگاه اندیشمندان :

توماس کارْلایْل (فیلسوف و مورخ انگلیسی) : بهترین درسی که از تراژدی کربلا می گیریم، این است که حسین(ع) و یارانش ایمان استوار به خدا داشتند. آنها با عمل خود روشن کردند که تفوّق عددی در جایی که حق با باطل روبرو می شود و پیروزی حسین(ع) با وجود اقلّیتی که داشت، باعث شگفتی من است.

چارْلز دیکنْز (نویسنده معروف انگلیسی): 
اگر منظور امام حسین(ع) جنگ در راه خواسته های دنیایی بود، من نمی فهمیدم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند؟ پس عقل چنین حکم می نماید که او فقط به خاطر اسلام، فداکاری خویش را انجام داد.

ادوارد براوْن (مستشرق معروف انگلیسی) :
 آیا قلبی پیدا می شود که وقتی درباره کربلا سخن می شنود، آغشته با حزن و الم نگردد؟ حتّی غیر مسلمانان نیز نمی توانند پاکی روحی را که در این جنگ اسلامی در تحت لوای آن انجام گرفت انکار کنند.

فِرْدریک جمس : 
درس امام حسین(ع) و هر قهرمان شهید دیگری این است که در دنیا اصول ابدی و ترحّم و محبّت وجود دارد که تغییر ناپذیرند و همچنین می رساند که هر گاه کسی برای این صفات مقاومت کند و بشر در راه آن پافشاری نماید، آن اصول همیشه در دنیا باقی و پایدار خواهد ماند.

موریس دو کبری : 
در مجالس عزاداری حسین(ع) گفته می شود که حسین(ع)، برای حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگی مقام و مرتبه اسلام، از جان و مال و فرزند گذشت و زیر بار استعمار و ماجراجویی یزید نرفت. پس بیاییم ما هم شیوه او را سرمشق قرار داده، از زیردستی استعمارگران خلاصی یابیم و مرگ با عزّت را بر زندگی با ذلّت ترجیح دهیم.

ل. م. بوید :
 در طیّ قرون، افراد بشر همیشه جرأت و پردلی و عظمت روح، بزرگی قلب و شهامت روانی را دوست داشته اند و در همین هاست که آزادی و عدالت هرگز به نیروی ظلم و فساد تسلیم نمی شود. این بود شهامت و این بود عظمت امام حسین(ع) و من مسرورم که با کسانی که این فداکاری عظیم را از جان و دل ثنا می گویند شرکت کرده ام، هرچند که ۱۳۰۰ سال از تاریخ آن گذشته است.

توماس ماساریک :
 گر چه کشیشان ما هم از ذکر مصائب مسیح مردم را متأثر می سازند، ولی آن شور و هیجانی که در پیروان حسین(ع) یافت می شود در پیروان مسیح یافت نخواهد شد و گویا سبب این باشد که مصائب مسیح در برابر مصائب حسین(ع) مانند پرکاهی است در مقابل یک کوه عظیم پیکر.

واشنگتن ایروینگ (مورخ مشهور آمریکایی) :
 برای امام حسین(ع) ممکن بود که زندگی خود را با تسلیم شدن اراده یزید نجات بخشد، لیکن مسئولیت پیشوا و نهضت بخش اسلام اجازه نمی داد که او یزید را به عنوان رئیس خلافت بشناسد. او به زودی خود را برای قبول هر ناراحتی و فشاری به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنی امیّه آماده ساخت. در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشک و در ریگ های تفتیده عربستان*، روح حسین(ع) فناناپذیر است. * البتّه امام حسین(ع) در صحرای کربلا شهید شد، نه در ریگزارهای عربستان!

ماربین آلمانی (خاورشناس) :
 حسین(ع) با قربانی کردن عزیزترین افراد خود و با اثبات مظلومیت و حقانیّت خود، به دنیا درس فداکاری و جانبازی آموخت و نام اسلام و اسلامیان را در تاریخ ثبت و در عالم بلندآوازه ساخت. این سرباز رشید عالم اسلام به مردم دنیا نشان داد که ظلم و بیداد و ستمگری پایدار نیست و بنای ستم هر چه ظاهراً عظیم و استوار باشد، در برابر حقّ و حقیقت چون پرکاهی بر باد خواهد رفت.

جُرج جُرداق (دانشمند و ادیب مسیحی) : 
وقتی یزید مردم را تشویق به قتل حسین(ع) و مأمور به خونریزی می کرد، آنها می گفتند: "چه مبلغ می دهی؟" امّا انصار حسین(ع) به او می گفتند: "ما با تو هستیم. اگر هفتاد بار کشته شویم، باز می خواهیم در رکابت جنگ کنیم و کشته شویم".

آنطون بارا (مسیحی) : 
اگر حسین از آن ما بود، در هر سرزمینی برای او بیرقی برمی افراشتیم و در هر روستایی برای او منبری بر پا می نمودیم و مردم را با نام حسین(ع) به مسیحیّت فرا می خواندیم.

گیبون (مورخ انگلیسی) :
 با آنکه مدّتی از واقعه گربلا گذشته و ما هم با صاحب واقعه هموطن نیستیم، مع ذلک مشقّات و مشکلاتی که حضرت حسین(ع) تحمّل کرده، احساسات سنگین دل ترین خواننده را برمی انگیزد، چندانکه یک نوع عطوفت و مهربانی نسبت به آن حضرت در خود می یابد.

نیکِلْسون (خاورشناس معروف) : 
بنی امیّه، سرکش و مستبد بودند، قوانین اسلامی را نادیده انگاشتند و مسلمین را خوار نمودند … و چون تاریخ را بررسی کنیم، گوید: دین بر ضدّ فرمانفرمایی تشریفاتی قیام کرد و حکومت دینی در مقابل امپراطوری ایستادگی نمود. بنابراین، تاریخ از روی انصاف حکم می کند که خون حسین(ع) به گردن بنی امیّه است.

سر پرسی سایکسْ (خاورشناس انگلیسی) :
 حقیقتاً آن شجاعت و دلاوری که این عدّه قلیل از خود بروز دادند، به درجه ای بوده است که در تمام این قرون متمادی هر کسی که آن را شنید، بی اختیار زبان به تحسین و آفرین گشود. این یک مشت مردم دلیر غیرتمند، مانند مدافعان ترموپیل، نامی بلند غیرقابل زوال برای خود تا ابد باقی گذاشتند.

تاملاس توندون (هندو، رئیس سابق کنگره ملّی هندوستان) :
 این فداکاری های عالی از قبیل شهادت امام حسین(ع) سطح فکر بشریت را ارتقا بخشیده است و خاطره آن شایسته است همیشه باقی بماند.

مَهاتما گاندی (رهبر استقلال هند) : 
من زندگی امام حسین(ع)، آن شهید بزرگ اسلام را به دقّت خواندم و توجّه کافی به صفحات کربلا نموده ام و بر من روشن است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، بایستی از سرمشق امـــام حسین(ع) پیروی کند.

محمّد علی جناح (قاعد اعظم پاکستان) : 
هیچ نمونه ای از شجاعت، بهتر از آنکه امام حسین(ع) از لحاظ فداکاری نشان داد در عالم پیدا نمی شود. به عقیده من تمام مسلمین باید از سرمشق این شهیدی که خود را در سرزمین عراق قربان کرد پیروی نمایند.

بنتُ الشّاطی (نویسنده مصری) : 
زینب، خواهر حسین(ع) لذّت پیروزی را در کام ابن زیاد و بنی امیّه خراب کرد و در جام پیروزی آنان قطرات زهر ریخت، در همه حوادث سیاسی پس از عاشورا، همچون قیام مختار و عبدالله بن زبیر و سقوط دولت امویان و برپایی حکومت عباسیان و ریشه دواندن مذهب تشیّع، زینب، قهرمان کربلاف نقش برانگیزنده داشت.

لیاقت علی خان (نخستین نخست وزیر پاکستان) : 
این روز محرّم، برای مسلمانان سراسر جهان معنی بزرگی دارد. در این روز، یکی از حزن آورترین و تراژدیک ترین وقایع اسلام اتفاق افتاد، شهادت حضرت امام حسین(ع) در عین حزن، نشانهء فتح نهایی روح واقعی اسلامی بود، زیرا تسلیم کامل به اراده الهی به شمار می رفت. این درس به ما می آموزد که مشکلات و خطرها هر چه باشد، نبایستی ما پروا کنیم و از حق و عدالت منحرف شویم.

عبّاس محمود عقّاد (نویسنده و ادیب مصری) :
 جنبش حسین(ع)، یکی از بی نظیرترین جنبش های تاریخی است که تاکنون در زمینه دعوت های دینی یا نهضت های سیاسی پدیدار گشته است … دولت اموی پس از این جنبش، به قدر عمر یک انسان طبیعی دوام نکرد و از شهادت حسین(ع) تا انقراض آنان بیش از شصت و اندی سال نگذشت.

احمد محمود صُبحی :
 اگر چه حسین بن علی(ع) در میدان نظامی یا سیاسی شکست خورد، امّا تاریخ، هرگز شکستی را سراغ ندارد که مثل خون حسین(ع) به نفع شکست خوردگان تمام شده باشد. خون حسین(ع)، انقلاب پسر زبیر و خروج مختار و نهضت های دیگر را در پی داشت، تا آنجا که حکومت اموی ساقط شد و ندای خونخواهی حسین(ع)، فریادی شد که آن تخت ها و حکومت ها را به لرزه درآورد.

محمد زُغلول پاشا (در مصر، در تکیه ایرانیان) :
 حسین(ع) در این کار به واجب دینی و سیاسی خود قیام کرده و اینگونه مجالس عزاداری، روح شهادت را در مردم پرورش می دهد و مایه قوّت اراده آنها در راه حق و حقیقت می گردد.

عبد الرحمن شرقاوی (نویسنده مصری) :
 حسین(ع)، شهید راه دین و آزادگی است. نه تنها شیعه باید به نام حسین(ع) ببالد، بلکه تمام آزادمردان دنیا باید به این نام شریف افتخار کنند.

طه حسین (دانشمند و ادیب مصری) :
 حسین(ع) برای به دست آوردن فرصت و از سرگرفتن جهاد و دنبال کردن از جایی که پدرش رها کرده بود، در آتش شوق می سوخت. او زبان را درباره معاویه و عمّالش آزاد کرد، تا به حدّی که معاویه تهدیدش نمود. امام حسین(ع)، حزب خود را وادار کرد در طرفداری حق سختگیر باشند.

عبدالمجید جَودهُ السحّار (نویسنده مصری) :
 حسین(ع) نمی توانست با یزید بیعت کند و به حکومت او تن بدهد، زیرا در آن صورت، بر فسق و فجور، صحّه می گذاشت و ارکان ظلم و طغیان را محکم می کرد و بر فرمانروایی باطل تمکین می نمود. امام حسین(ع) به این کارها راضی نمی شد، گر چه اهل و عیالش به اسارت افتند و خود و یارانش کشته شوند.

علامه طنطاوی (دانشمند مصری) :
 (داستان حسینی) عشق آزادگان را به فداکاری در راه خدا بر می انگیزد و استقبال مرگ را بهترین آرزوها به شمار می آورد، چنانکه رای شتاب به قربانگاه، بر یکدیگر پیشی جویند.

العُبیدی (مفتی موصل) :
 فاجعه کربلا در تاریخ بشر نادره ای است، همچنان که مسبّبین آن نیز نادره اند … حسین بن علی(ع) سنّت دفاع از حق مظلوم و مصالح عموم را بنا بر فرمان خداوند در قرآن به زبان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) وظیفه خویش دید و از اقدام به آن تسامحی نورزید. هستی خود را در آن قربانگاه بزرگ فدا کرد و به این سبب نزد پروردگار، "سرور شهیدان" محسوب می شود و در تاریخ ایام، "پیشوای اصلاح طلبان" به شمار رفت. آری، به آنچه خواسته بود و بلکه برتر از آن، کامیاب گردید.


سلام.

شرمنده که این چند روز در خدمت شما نبودم. امیدوارم از این ایام کمال استفاده رو برده باشین. عزاداریهاتون قبول درگاه حق، ان شا الله...

وبلاگ رحمت خدا حادثه تروریستی تاسوعای چابهار رو به شدت محکوم میکند و از عمق جان با بازماندگان شهدای این حادثه احساس همدردی میکند. ان شاالله که با شهیدان کربلا محشور باشند...

لبخند

سرنوشت: به دلیل اهمیت موضوعی که میخواستم بنویسم ترجیح دادم بجای پانوشت یه سرنوشت بنویسم. وبلاگ قطعه مقدس 26 به نویسندگی حسین قدیانی فیلتر شده. به چه جرمی؟ به جرم نوشتن نامه به ریاست قوه قضاییه؟ یا...؟ احتمالا فقط سایت قرآن دات کام هنوز فیلتر نشده که اون هم در دست بررسیه!! ما فقط یه جواب میخواییم. چرا؟؟! 


سلام به همگی . عزاداریهاتون قبول درگاه حق.

چند روزی بود به روز نکرده بودم تصمیم گرفتم یه داستان زیبا پست کنم که به این بهانه به روز هم شده باشم.

بسیاری از مردم كتاب "شاهزاده كوچولو " اثر "اگزوپری" (آنتوان دو سنت‌اگزوپری) را می شناسند. اما شاید همه ندانند كه او خلبان جنگی بود و با نازیها جنگید و كشته شد. قبل از شروع جنگ جهانی دوم اگزوپری در اسپانیا با دیكتاتوری فرانكو می جنگید. او تجربه های حیرت آور خود را در مجموعه ای به نام لبخند گردآوری كرده است. در یكی از خاطراتش می نویسد كه او را اسیر كردند و به زندان انداختند او كه از روی رفتارهای خشونت آمیز نگهبانان حدس زده بود كه روز بعد اعدامش خواهند كرد مینویسد :"مطمئن بودم كه مرا اعدام خواهند كرد به همین دلیل بشدت نگران بودم. جیبهایم را گشتم تا شاید سیگاری پیدا كنم كه از زیر دست آنها كه حسابی لباسهایم را گشته بودند در رفته باشد یكی پیدا كردم و با دست های لرزان آن را به لبهایم گذاشتم ولی كبریت نداشتم. از میان نرده ها به زندانبانم نگاه كردم. او حتی نگاهی هم به من نینداخت درست مانند یك مجسمه آنجا ایستاده بود. فریاد زدم "هی رفیق كبریت داری؟" به من نگاه كرد شانه هایش را بالا انداخت و به طرفم آمد. نزدیك تر كه آمد و كبریتش را روشن كرد بی اختیار نگاهش به نگاه من دوخته شد. لبخند زدم و نمی دانم چرا؟ شاید از شدت اضطراب، شاید به خاطر این كه خیلی به او نزدیك بودم و نمی توانستم لبخند نزنم. در هر حال لبخند زدم و انگار نوری فاصله بین دلهای ما را پر كرد. میدانستم كه او به هیچ وجه چنین چیزی را نمیخواهد ولی گرمای لبخند من از میله ها گذشت و به او رسید و روی لبهای او هم لبخند شكفت. سیگارم را روشن كرد ولی نرفت و همانجا ایستاد و مستقیم در چشمهایم نگاه كرد و لبخند زد من حالا با علم به اینكه او نه یك نگهبان زندان كه یك انسان است به او لبخند زدم. نگاه او حال و هوای دیگری پیدا كرده بود ... 
پرسید: "بچه داری؟" با دستهای لرزان كیف پولم را بیرون آوردم و عكس اعضای خانواده ام را به او نشان دادم و گفتم :" اره ایناهاش" او هم عكس بچه هایش را به من نشان داد و درباره نقشه ها و آرزوهایی كه برای آنها داشت برایم صحبت كرد. اشك به چشمهایم هجوم آورد. گفتم كه می ترسم دیگر هرگز خانواده ام را نبینم. دیگر نبینم كه بچه هایم چطور بزرگ می شوند. چشم های او هم پر از اشك شدند. ناگهان بی آنكه كه حرفی بزند قفل در سلول مرا باز كرد و مرا بیرون برد. بعد هم مرا بیرون زندان و جاده پشتی آن كه به شهر منتهی می شد هدایت كرد! نزدیك شهر كه رسیدیم تنهایم گذاشت و برگشت بی آنكه كلمه ای حرف بزند!


یك لبخند زندگی مرا نجات داد!


بله لبخند بدون برنامه ریزی؛ بدون حسابگری؛ لبخندی طبیعی زیباترین پل ارتباطی آدم هاست.
ما لایه هایی را برای حفاظت از خود می سازیم. لایه مدارج علمی و مدارك دانشگاهی، لایه موقعیت شغلی و این كه دوست داریم ما را آنگونه ببینند كه نیستیم.
زیر همه این لایه ها من حقیقی و ارزشمند نهفته است. من ترسی ندارم از این كه آن را روح بنامم من ایمان دارم كه روح های انسان ها است كه با یكدیگر ارتباط برقرار می كنند و این روح ها با یكدیگر هیچ خصومتی ندارد. متاسفانه روح ما در زیر لایه هایی ساخته و پرداخته خود ما كه در ساخته شدنشان دقت هولناكی هم به خرج می دهیم ما از یكدیگر جدا می سازند و بین ما فاصله هایی را پدید می آورند و سبب تنهایی و انزوایی ما می شوند.
داستان اگزوپری داستان لحظه جادویی پیوند دو روح است که آدمی به هنگام عاشق شدن و نگاه كردن به یك نوزاد این پیوند روحانی را احساس می كند. وقتی كودكی را می بینیم چرا لبخند می زنیم؟ چون انسان را پیش روی خود می بینیم كه هیچ یك از لایه هایی را كه نام بردیم روی من طبیعی خود نكشیده است و با همه وجود خود و بی هیچ شائبه ای به ما لبخند می زند و آن روح كودكانه درون ماست كه در واقع به لبخند او پاسخ می دهد.

بقول ویکتورهوگو:
لبخند کوتاهترین فاصله بین دو نفر است و نزدیک ترین راه برای تسخیر دلها...

لبیک یا حسین ، الموت لاسرائیل...

کاروان آسیایی آزادی غزه وارد ایران شده است. وبلاگ رحمت خدا هم به نوبه ی خود حمایت قاطع خود را از این حرکت اعلام میدارد و از عمق جان فریاد میزند:

مرگ بر اسرائیل

Down with israil

الموت لاسرائیل


پانوشت: بالاخره قالب دلخواهمو پیدا کردم!

بشنو از نی...

سلام من به محرم به ماه دلبر زینب                  به اشک سینه زنانش که داره مادر زینب
سلام من به محرم به آنکه صاحب آن است          به کاروان بهاری که در مسیر خزان است
سلام من به محرم به پرچم غم زهرا                 به پرچم غم زهرا به قامت خم زهرا
سلام من به محرم به ناز اشک ابالفضل            به آن دو دست قشنگ و به زخم مشک ابالفضل
سلام من به محرم که برتر از رمضان است        همه شبش شب قدر وفضیلتش به از آن است...

دانلود نسخه کیفیت بالای این عکس با حجم ۱۸۹ کیلوبایت. کلیک کنید


پانوشت ۱: ان القتل الحسین حرارة فی القلوب المومنین لا تبرد ابدا...

نشونی خدا

می گی : پس کو , پس کو این خدا ؟

می گم تو اگه شک داری , چرا دنبالش می گردی ؟

می گی خسته شدم بس که صداش کردم.

ازت می پرسم: اون خسته نشد بس که صداتو شنید ؟!

می پرسم چرا صداش می کنی ؟

می گی: بهش نیاز دارم , می خوام کمکم کنه.

می گم: اگه امروز که تو دنبالش می گردی به خاط نیازته , اون یه عمره که سراغتو می گیره بی اون که بهت نیازی داشته باشه , یک عمره که کمکت می کنه بدون اون که توقعی ازت داشته باشه.

می پرسم: مطمئنی علت جست و جوت فقط نیازته ؟ سکوت می کنی و توی فکر فرو می ری. بهت می گم: اما فکر می کنم دلیل اصلیش این نیست. می پرسی: پس چیه ؟

می گم: که الان دنبالش می گردی و صداش می کنی , در واقع اون صدات کرده و خواسته سراغشو بگیری.

اما تو باز جای جواب دادن به صداش , دنبال جواب صدات می گردی! می گی پس چرا صداش می کنم و جوابی نمی ده ؟ می گم منتظری صدای جوابشو بشنوی ؟ اون صبح تا شب و شب تا صبح داره باهات حرف می زنه. از دریچه معجزه دیدن چشمات , شنیدن گوشهات , حرف زدنت , نفس کشیدنت , مراقبت و حمایتت و ... فراموش کردی ؟!!

پس چشماتو ببند و یک روز با چشمای بسته زندگی کن. یه دنیای تاریک رو تصور کن. اگه نمیتونستی هیچی رو ببینی ؟ اگه هیچ صدایی رو نمی شنیدی ؟ ببین چند روز قادری سکوت کنی ؟ اگه نمیتونستی حرف بزنی ؟ راستی فاصله به زبون آوردن این خدایا تا خدایا گفتن بعدیت چقدره ؟

توی داشتن این نعمت ها رد پای چه کسی رو می بینی ؟

کسی غیر از اون که الان می پرسی کجاست ؟

مهمتر از همه وقتی با امید دعا می کنی , وقتی خدا رو صدا می کنی , این خود خداست که پنجره دلت رو به خودش باز کرده. این خود خداست که به ضیافت دیدارش دعوتت کرده.

چقدر واسه شرکت توی این ضیافت آماده ای ؟ چه هدیه ای واسه میزبانت می بری ؟

یه دل شکسته ؟ یه دل بی قرار ؟ یه دل پاک ؟ یه دل پشیمون ؟ یه دنیا گلایه , ناشکری , یا سبد سبد تشکر از محبت های نابش ؟

نکنه اون قدر سرت شلوغ شده که حتی متوجه نشی مهمون خود خدایی.

می بینی ؟ من و تو کاری واسه خدا نکردیم اما بگو کدوم خوشبختی و نعمتی توزندگیمون داریم که سرچشمه اش از رحمت اون نباشه که پیش از همه اون واسمون ظهورش را نخواسته باشه ؟

چرا گاهی دچار اشتباه می شیم و فکر می کنیم گواه بودن خدا اینه که هر چی ازش می خوایم و همون جور که طلب کردیم بهمون بده ؟ یا خیلی زود دعامون رو مستجاب کنه ؟

یه وقتایی همین ندادن هاش , دیر دادن هاش دلیل بودن خداست.

اگه خوب هوات رو داره , که واست بد پیش نیاد , اگه چیزی خواستی که خدا واسه خاطر خودت واست نخواسته , دلیل موجه ای نمی شه که بی تامل بگی پس این خدا کجاست ؟؟

یه وقتایی تو دردسر گم شدن ها , همین حس تنهایی شدن و تنها موندن ها , یه میون بر کوتاه واسه رسیدن به خداست.

اگه بازم دلت شکست , اگه یه بغض شیشه ای تو خونه گلوت نشست , بدون که این دریافت یک دعوت نامه از سوی خداست  واسه شرکت توی یک ضیافت دیداری دوباره , برای دیداری بی واسطه و نزدیک با خود خدا.

درسته روی این دعوت نامه هیچ نشونی قید نشده , اما پیدا کردن محلش کار آسونیه. اگرچه به ضیافت باشکوهی دعوت شدی , اما نبایست مکان برگزاریش جای دوری آن سوی ابرها , یا تو اوج آسمون ها باشه. گاهی باشکوه ترین ضیافت ها , جایی خیلی نزدیک تر , مثلا توی قلب خودمون برگزار می شه.

خدا همین جاست به همین نزدیکی , نه فقط حالا , بلکه در تمام لحظه ها حتی در تمام ذره های کاینات.

بیا صداش کنیم. اما هرگز از خودمون دور نبینیمش. ازش کمک بخوایم اما شیوه و راه حل کمکش رو خودمون واسش تعیین نکنیم وبه خودش واگذار کنیم.

به جای اصرار واسه اون چه خودمون می خوایم , ازش چیزی رو بخوایم که اون برامون می خواد و بهش اعتماد کنیم.

آخر جمله های درخواستمون اضافه کنیم , اگه تو خدای مهربونم که به همه چیز واقف و آگاهی , داشتنشو صلاحم می دونی بهم عطا کن , اگه نه چیزی که خودت واسم صلاح می دونی برام مقدرکن.

و هر چی در مقابل این درخواست بهمون بخشید صمیمانه ازش تشکر کنیم.

و یادمون باشه از کسی کمک خواستیم که امین تر , معتقدتر , قدرتمندتر , بخشنده تر , خیر خواه تر از او , نزدیک تر و مهربون تر از او هیچ کجا وجود نداره . اون که از رو بزرگی اش روی هیچ کدوم از بنده هاشو زمین نمی ندازه.

اون مطمئن ترین کسی است که همیشه هست و هیچ وقت درخواست کمکمونو رد نمی کنه.


پانوشت1: سایت وب گذر با مشکل مواجه شده. پس فعلا از آمار خبری نیست!

پانوشت 2: سایت وب گذر درست شد. پانوشت 1 از درجه اعتبار ساقط شد!!

لودگی تا چه حد؟

سلام به همگی.

راستشو بخوایین حدود ۱۰ روز پیش میخواستم یه مطلب انتقادی در مورد پخش سریال خوش نشینها بنویسم ولی همون لحظه دوست عزیزم محمد مجیدی راد نویسنده وبلاگ کِلک بی کلک کامنت گذاشت که با خجسته دلان به روزم. دیدم حرف رو از دل من در آورده و نوشته! بیخیال نوشتن شدم اما دیشب دیگه خونم به جوش اومد! آخه توهین و تحقیر و بی ادبی توی یه فیلم تا چه حد؟؟ از مامان بزرگ خانواده بگیر تا پایین، همگی بی ترتبیت. هر چی سعی میکنم از این خاله قزی خوشم بیاد نمیتونم! اگه یه نفر پیدا بشه و برام یه نکته ی مثبت و آموزنده ی این سریال رو بشماره بهش جایزه میدم! آقا ما اگه نخواییم بخندیم کیو باید ببینیم؟! گه گاهی علی صادقی یه حرکتی میکنه و یه لبخندی هم مییاد و میره، همین! چند شب پیش داداش کوچیکم رضا ازم پرسید مگه این زنه مامان بزرگشون نیست؟ پس چرا بهش میگن خاله قزی؟! موندم چی بهش بگم!! تنها کاراکترهای مثبت این سریال همون خانواده ی حامد بودن که معلوم نیست کجا رفتن!

خاله قزی، به شدت بی ادب که هیچ بویی از اخلاقیات یه مادربزرگ ایرانی نبرده.

دایی یونس، آس و پاس. معلوم نیست کی میره سر کار.

کامران خان، یه آدم بی مزه که سعی در معاوضه دخترش با پول خانواده شمشیری رو داره.

صدری، یه آدم پول پرست و بی نزاکت. کسی که اصلا تیپ لباس پوشیدنش به سنش نمیخوره.

و و و و و...

این وسط من واسه دو نفر بیشتر متاسفم. یکی سعید آقا خانی واسه کارگردانی این سریال و یکی هم مهندس ضرغامی به عنوان رئیس رسانه ملی.

به کجا داریم میریم...؟؟


پانوشت: واسه خودم متاسفم که میزبان وبلاگم رو بلاگفا قرار دادم. هرچی سعی کردم نتونستم آدرس وبلاگ وزین آنتی مضحک رو به لیست پیوندهام اضافه کنم تا متوجه شدم که بلاگفا با پلاکفا لج کرده! واسه همین کاری کرده که کسی توی بلاگفا نتونه وبلاگهای پلاکفا رو لینک کنه.

ممنون آقای علیرضا شیرازی مدیریت محترم سایت بلاگفا...

محرم

تمام شد شب عید و نوای غم آید

که نم نمک، غم عالم به روی هم آید

صدای قافله عشق می رسد بر گوش

که ۷ شب دگر آقا محرمت آید...

حی علی الحسین...

دانلود نسخه ی کیفیت بالای این عکس. کلیک کنید 

دانلود فرازی از زیارت عاشورا با صدای دلنشین مقام معظم رهبری

پیشنهاد میکنم حتما دانلود کنید. خیلی زیباست. با حجم ۹۴۵ کیلو بایت. کلیک کنید 

این صوت تا چند روز آینده آهنگ زمینه وبلاگ قرار خواهد گرفت.

گوانگژو 2010

یادمه توی اوج تبلیغات انتخاباتی نامزدهای ریاست جمهوری پارسال کلیپی از طرف ستاد انتخاباتی میر حسین درست شد با عنوان ۹۰ سیاسی. اگه اشتباه نکرده باشم ۱۰ track داشت که یکی از اونها در مورد ناکامی های قهرمانان ملی ما در عرصه های ورزشی بود که همه رو گردن دولت بیچاره انداخته بودن. از مدال نگرفتن وزنه بردارا تا نتایح ضعیف فوتبالیستها. انصافا هم خوب نتیجه نمیگرفتن. سرآمدش هم المپیک بازیهای آسیایی توی دوحه قطر بود که همشون گند زدن! ولی حرف من نتیجه گرفتن یا نگرفتن نیست. چرا جاهایی که نتیجه نمیگیرن دولت مقصره ولی حالا که توی گوانگژو گل کاشتن دولت هیچکاره بوده؟! ببخشید این لفظ رو به کار میبرم ولی چرا خفه خون گرفتین عزیزان به اصطلاح اصلاحاتی؟؟ داستان رفتار این آقایون مثل ما دانشجوها توی دانشگاست که اگه بیفتیم میگیم استاد نامردی کرد منو انداخت اما اگه با نمره بالا قبول شیم  میگیم ۱۸ گرفتم! نمیگیم استاد مردونگی به خرج داد و خوب نمره داد!

اصلا بهتره کام خودمون رو با این دعواهای سیاسی تلخ نکنیم. پرونده گوانگژو ۲۰۱۰ بسته شد. کسب 20 طلا ، 14 نقره و 25 برنز نشان از اون داره که همه بچه ها گل کاشتن. میتونم به جرات بگم در ۳۰ سال اخیر کسب این تعداد مدال بی سابقه بوده. درسته که بسکتبال و والیبال ما در حد انتظار ظاهر نشدن ولی هندبال و کبدی فراتر از حد خودشون پا گذاشتن و چشم همه رو خیره کردن. امیدواریم این پیروزی ها به اینجا ختم نشه و همیشه و همه جا شاهد اونها باشیم. دست همه بچه های قهرمان خودمون رو میبوسیم و بهشون خسته نباشید میگیم و همگی با هم فریاد میزنیم:

زنده باد ایران، پاینده باشی وطن ما...


پانوشت:

یکی از اقوام نزدیکم متاسفانه سکته ی مغزی کرده و الان توی بخش مراقبتهای ویژه بستری شده. از همه شما عزیزان و دوستان و همسنگران خوبم واسه این عزیز التماس دعا دارم...

به هم نخندیم بلکه با هم بخندیم

با خودم گفتم چنتا داستان طنز بفرستم هم وبلاگو به روز کرده باشم هم یه لبخندی روی لب شما نشونده باشم! اگه خندیدن دعام کنین!!

یه روزی یه مرده نشسته بوده و داشته روزنامه اش رو می خونده که زنش یهو ماهی تابه رو می کوبه تو سرش!
مرده می گه: برا چی این کار رو کردی؟
زنش جواب می ده: به خاطر این زدمت که تو جیب شلوارت یه تکه کاغذ پیدا کردم که توش اسم جنى (یه دختر) نوشته شده بود…
مرده می گه: وقتی هفته پیش برای تماشای 
مسابقه اسب دوانی رفته بودم اسبی که روش شرط بندی کردم اسمش جنی بود.
زنش معذرت خواهی می کنه و می ره به کارای خونه برسه.
سه روز بعد، مرد داشت تلویزین تماشا می کرد که زنش این بار با یه قابلمه ی بزرگتر می کوبه تو سرش به طوری که مرده تقریبا بیهوش می شه.
مرد وقتی به خودش میاد می پرسه این بار برای چی منو زدی؟
زنش جواب می ده: آخه اسبت زنگ زده بود!


تعمير و نگهداري از كاخ سفيد بصورت يك مناقصه مطرح شد.

يك پيمانكار آمريكايي، يك مكزيكي و يك ايراني در اين مناقصه شركت كردند.

پيمانكار آمريكايي پس از بازديد محل و بررسي هزينه ها مبلغ پيشنهادي خود را ۹۰۰ دلار اعلام كرد.

مسؤل كاخ سفيد دليل قيمت گذاري اش را پرسيد و وي در پاسخ گفت:

۴۰۰ دلار بابت تهيه مواد اوليه + ۴۰۰ دلار بابت هزينه هاي كارگران و… ۱۰۰ دلار استفاده بنده...

پيمانكار مكزيكي هم پس از بازديد محل و بررسي هزينه ها مبلغ پيشنهادي خود را ۷۰۰ دلار اعلام كرد.

۳۰۰ دلار بابت تهيه مواد اوليه + ۳۰۰ دلار بابت هزينه هاي كارگران و… +۱۰۰ دلار استفاده بنده...

اما نوبت به پيمانكار ايراني كه رسيد بدون محاسبه و بازديد از محل به سمت مسؤل كاح سفيد رفت و در گوشش گفت:

قيمت پيشنهادي من ۲۷۰۰ دلار است!!!

مسؤل كاخ سفيد با عصبانيت گفت: تو ديوانه شدي، چرا ۲۷۰۰ دلار؟!

پيمانكار ايراني در كمال خونسردي در گوشش گفت:..

آرام باش…

۱۰۰۰ دلار براي تو…… و ۱۰۰۰ براي من ……. و انجام كار هم با پيمانكار مكزيكي.


و پيمانكار ايراني در مناقصه پيروز شد!!!

غدیر ، علی ، خم

شمیم خوش بهشت از كنار آن بركه، یعنی غدیر عرشیان و بهشتیان، جان ها را می نوازد، این چه بوی خوشی است كه حتی پس از عبور قرن ها هنوز فضای جان مشتاقان را می نوازد؟ واقعه غدیر حادثه اى تاریخى نیست كه در كنار دیگر وقایع بدان نگریسته شود. غدیر تنها نام یك سرزمین نیست. یك تفكر است، نشانه و رمزى است كه از تداوم خط نبوّت حكایت مى كند. غدیر نقطه تلاقى كاروان رسالت با طلایه داران امامت است. آرى غدیر یك سرزمین نیست، چشمه اى است ابدی كه تا پایان هستى مى جوشد، كوثرى است كه فنا نمی پذیرد، افقى است بى كرانه و خورشیدى است عالمتاب ...


و تو ای مهربان مولای کریم ای امیرالمومنین (ع) که پایمردانه بر کائنات ایستادی و زمین و زمان همچون رشته آویخته از سر انگشت تو بود ! با کدامین زبان و احساس ترا روایت کنیم و شرح دل را بازگو نمائیم و ترا با کدامین زبان بسرائیم که جهان آفرینش نغمه وصف ترا میسرایند ؟

ای وارث غدیر و ای صاحب دست بیعت علوی، ای مالک ملک حیدری، ای والی سرزمین صفدری و ای مهر سپهر سروری، ای نوری که از تجلی گاه اراده الهی و نام خدا بر تو نازل گردید، ای شیر بیشه روز و عارف شب، ای بزرگتر از زمان که جامه تاریخ تا هزاران سال دیگر بر اندام نیرومند و مردانه ات نمی گنجد.

ای یگانه دادگری که قرآن را طراز عدالت خود قرار دادی، ای تنها با عظمت که تنهائیت زائیده کینه توزی های دشمنان و نادانی دوستانت بود. ای نمایانگر ذلت در برابر خدا و عزت در برابر دشمن، ای نمونه و اسطوره تضاد علوی، ای مرتضی علی (ع).

میدانی آنگاه که طوفان سیاه و شوم ذلت و مکر و نیرنگ حیله گران آل ابوسفیان بر مردم زبون و نگون بخت چیره گشت و سلطنت را جانشین امامت نمودند و دشمنان و خائنین به پیامبر و اسلام محمدی به دعوت و پیام الهی خداوند کفر ورزیدند و ندای رسول گرامی اسلام که درود خداوند بر او باد در پیام غدیر را نادیده گرفتند و حکومت بر حق ترا غصب نمودند ظلمت و تاریکی از قلب سیاه و آلوده به گناه جانشینان غاصب تو عیان گشت ؟

یا علی (ع) تو نور وحی و رسالت را بچشم خود دیدی و بوی خوش نبوت بمشامت رسید و بهنگام نزول وحی بر رسول خدا (ص) ناله دردناک شیطان را شنیدی و یگانه و تنها برای یاری اسلام قامت مردانه ات را برافراشتی و شیطان صفتان گمراه و مشرکین راه حق را چه خوش سیاست نمودی ؟

یا مرتضی علی (ع) ای ابرمردی که در تمامی پهن دشت آفرینش یگانه گوهر وجود جلوه ذات خدائی، ای در جمال پاک و مقدس تو نور انبیاء و عدالت قرآن و مهر و عشق الهی، ای چهره تمام نمای ذات حق، 
ای رهبر مردان صفا و آئینه پاک خدا، ای شاهراه طریقت و عرفان و سلوک و صفا و ای حقیقت نامتناهی عالم وجود، چگونه لب به ستایش و ثنایت گشائیم ؟

زبان ما قادر به تجلیل شکوه کردگاری روح پرعظمت تو نیست. چگونه صبر بر انگیزه های کفرآمیز سفلگان و بت پرستان نمائیم و خوب آگاهیم که در غدیر وحی خداوند به نام تو آراسته شد و اسلام محمدی (ص) به آن استوار. غدیر تو تفسیر بدر واحد و شان نزول صفین و نهروان است زیرا بدر عدالت میخواست و خیبر در تماشای صداقت و شهامت تو بود و همانگونه که غدیر روز پیمان و عهد و روز عدالت و رهبری و امامت تو است ما شیعیانت نیز پیمان غدیر و عهد رسول گرامی اسلام (ص) را لبیک گفته و جانشینی بر حق ترا که وحی الهی و کلام قرآن کریم است را ارج می نهیم.

و اینك وارث غدیر، صاحب دست بیعت علوی، مالك ملك حیدری، والی سرزمین صفدری، مهر سپهر سروری، حجة بن الحسن العسكری در كنار غدیر روزگاران ایستاده است و از سر شوق و افتخار بر دستان مباركش بوسه می زنیم و بر بیعت با او دل نازنین صدیقه كبری، فاطمه زهرا علیها السلام را شادمان می سازیم.

بیعت با امامی ‌که چشمه‌های حکمت و دانش از ستیغ کوهساران شخصیت والایش ریزان و قادر است سعادت دو جهان را برای همگان به ارمغان آورد، او که به راه‌های آسمان از راه‌های زمین آشناتر بود، او که از شمیم روح پرور وحی محمدی صلی الله علیه و آله بهره‌مند شده و از کودکی در آغوش پر مهر نبوت پرورش یافته بود، او که عادل‌ترین داوران و شجاع‌ترین دلاوران، امیرمؤمنان و پناهگاه ستم دیدگان و دردمندان بود.

هنگام رکوع خود نگین بخشیدی
آب از دل چاه بر زمین بخشیدی

جان در طبق عشق نهادی یکشب
آن را به محمد امین بخشیدی

دردانه روزگار مولای شماست
آن مرد ترین سوار مولای شماست

در مدرسه عشق سرافرازانید
چون صاحب ذوالفقار مولای شماست

داماد پیمبری همین ما را بس
تو فاتح خیبری همین ما را بس

از تشنگی روز جزا باکی نیست
چون ساقی کوثری همین ما را بس...

خدای خودم دوستت دارم

سلام به همگی. عید میلاد امام هادی (ع) رو خدمت همه شما تبریک و شادباش عرض میکنم. ان شا الله که همچین روزی رو در کنار امام زمانمون (عج) جشن بگیریم.

اما متن زیر با عنوان ایمیلی از طرف خداست. به نظر من تلنگر خوبیه واسه هممون...

"يک Email از طرف خدا ..."

امروز صبح که ازخواب بيدارشدي،نگاهت مي کردم؛و اميدوار بودم که با من
حرف بزني،حتي براي چند کلمه،نظرم را بپرسي يا براي اتفاق خوبي که ديروز درزندگي ات افتاد،از من تشکر کني!!!

اما متوجه شدم که خيلي مشغولي،مشغول انتخاب لباسي که مي خواستي بپوشي. وقتي داشتي اين طرف و آن طرف مي دويدي تا حاضر شوي…. فکر مي کردم چند دقيقه اي وقت داري که بايستي و به من بگويي: سلام!!!

اما تو خيلي مشغول بودي.يک بار مجبور شدي منتظر بشوي و براي مدت يک ربع کاري نداشتي جز آنکه روي يک صندلي بنشيني. بعد ديدمت که از جا پريدي.خيال کردم مي خواهي با من صحبت کني؛اما به طرف تلفن دويدي و در عوض به دوستت تلفن کردي تا از آخرين شايعات با خبر شوي!

تمام روز با صبوري منتظر بودم.با آن همه کارهاي مختلف گمان مي کنم که اصلاً وقت نداشتي با من حرف بزني.متوجه شدم قبل از نهار هي دور و برت را نگاه مي کني،شايد چون خجالت مي کشيدي که با من حرف بزني،سرت را به سوي من خم نکردي .

تو به خانه رفتي و به نظر مي رسيد که هنوز خيلي کارها براي انجام دادن داري.بعد از انجام دادن چند کار،تلويزيون را روشن کردي.نمي دانم تلويزيون را دوست داري يا نه؟ در آن چيزهاي زيادي نشان مي دهند و تو هر روز مدت زيادي از روزت را جلوي آن مي گذراني؛ در حالي که درباره هيچ چيز فکر نمي کني و فقط از برنامه هايش لذت مي بري...

باز هم صبورانه انتظارت را کشيدم و تو در حالي که تلويزيون را نگاه مي کردي،شام خوردي؛ و باز هم با من صحبت نکردي. موقع خواب...،فکر مي کنم خيلي خسته بودي. بعد از آن که به اعضاي خانواده ات شب به خير گفتي ، به رختخواب رفتي وفوراً به خواب رفتي.اشکالي ندارد.

احتمالاً متوجه نشدي که من هميشه در کنارت و براي کمک به تو آماده ام.

من صبورم،بيش از آنچه تو فکرش را مي کني.

حتي دلم مي خواهد يادت بدهم که تو چطور با ديگران صبور باشي.

من آنقدر دوستت دارم که هر روز منتظرت هستم.
منتظر يک سر تکان دادن،دعا،فکر،يا گوشه اي از قلبت که متشکر باشد.

خيلي سخت است که يک مکالمه يک طرفه داشته باشي.

خوب،من باز هم منتظرت هستم؛سراسر پر از عشق تو...به اميد آنکه شايد امروز کمي هم به من وقت بدهي.

اگر نه،عيبي ندارد،مي فهمم و هنوز هم دوستت دارم. روزخوبي داشته باشي...
دوست و دوستدارت: خدا...